جایزة مهتاب میرزائی؛ گزارش مراسم اهدای جوایز یازدهمین دوره
مراسم اهدای یازدهمین دورة جایزة مهتاب میرزائی با سالهای پیشین یک تفاوت اساسی داشت: امسال اهدای این جایزه نه در تالار و فضاهای مخصوص برگزاری اینگونه همایشها، بلکه در دفتر خود نشریة نگاهنو انجام شد و همکاران نگاهنو در فضایی محدود گرد آمدند تا برندگان امسال جایزة مهتاب میرزائی را بشناسند.
برندگان سالهای گذشتة جایزة مهتاب میرزائی
برندگان سالهای گذشتة جایزة مهتاب میرزائی (جایزة هر سال مربوط به آثار منتشر شده در سال پیشتر است)
"سی سال در جستجوی حقیقت و آزادی" منتشر شد
هدف از انتشار این کتاب مستندسازیِ تجربهای سیساله است، بدین منظور که آنچه در این سیسال انجام شده از یادها نرود، برای آیندگان بماند، و شاید مدیران مطبوعات، سردبیران، روزنامهنگاران و مجلهنگاران، بهویژه نورسیدگان، را نیز به کار بیاید، و استادان علوم ارتباطات، بهویژه مدرسان روزنامهنگاری، اگر خواستند دانشجویان خود را با تجربهای مکتوب و مستند آشنا کنند، به آن ارجاع دهند؛ و همکاران فرهیختة نگاهنو، از آغاز تا امروز، نیز که شمارشان از هزار تن افزون است و نامشان در پایان این کتاب آمده، یک نسخه از آن را در کتابخانة خود نگاه دارند و هرگاه چشمشان بر آن افتاد، از سالهایی که جوانتر بودند و آثار و خدمات ارزندهشان را سخاوتمندانه در اختیار سردبیر نگاهنو میگذاشتند، یاد کنند و شاید احساس خوشایندی به ایشان دست دهد.
"یک شاخه در سیاهی جنگل" منتشر شد
احساس من نسبت به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و سالهایی که در آن کار کردهام (اردیبهشت 1350 ـ شهریور 1359) مانند احساسی است که هر کدام از ما نسبت به نخستین عشق خود داریم. در جای دیگری گفتهام که فصلنامة نگاهنو آخرین عشق زندگی من است؛ کانون هم نخستین عشق زندگی من بود. نخستین عشقْ فراموشنشدنی است. درست چهل سال است از کانون رفتهام ـ شهریور 1359، ولی عطر کانون همچنان مشامم را نوازش میکند. کانون محل کارم نبود، خانهام بود. نخستین خانهام بود.
کانون با هدف «پرورش فکری کودکان و نوجوانان» در کتابخانههایش نزدیک به دو میلیون کودک و نوجوانان ایرانی را به عضویت گرفته بود. کمترین خدمت کانون این بود که در هر سال بیش از یکصدمیلیون نسخه کتاب در اختیار این دومیلیون کودک و نوجوان میگذاشت. تمامی واحدهای تولیدی کانون (انتشارات، سینمایی، صفحه و نوار) نیز در خدمت این دومیلیون عضو بودند. کتابداران برای اعضا قصه میگفتند، شعر میخواندند، شخصیتها را معرفی میکردند، سرزمینهای دیگر را به آنان میشناساندند، آنان را به بازدیدهای تابستانی میبردند، و سنگ صبور دختران و پسران نسبتاً بزرگسال خانوادههای فقیر بودند که جز کتابداران کانون کسی را نمیشناختند که غم دل با او بگویند و پرسشهای خود را مطرح کنند.